خلاصه داستان:تعدادی از مردم در حال انتظار برای لارامی هستند. بعضی از آنها مضطرب می شوند که به آنجا بیایند و مایلند راننده ایستگاه را برای بلیط هایی که در فروخته شده اند، رشوه دهند. هنگامی که صحنه وارد می شود با فلش های شاین در آن (و همچنین در مسافران)، فضای در دسترس است و برخی از روحیه شجاع در مربی قرار داده است. اسب ها توسط هندی ها حمله می کنند، مربیان سوزانده می شوند و بازماندگان در پنجه های خشک پناه می گیرند. یکی از آنها هندی ها و مسافران یکدیگر را انتخاب می کنند، تا زمانی که تشنگی و خستگی نداشته باشند، سه نفر از آنها باقی می مانند