خلاصه داستان:هالی" (هپبورن) در آپارتمانی در شرق منهتن با گربهای که نامی ندارد زندگی میکند. او هر روز به ویترینهای جواهرفروشی تیفانی سر میزند؛ سروصداهایش همسایه طبقه بالائی خود، عکاسی ژاپنی بهنام "یونیوشی" (رونی) را اذیت میکند. روزی نویسندهای بهنام "پل" (پپارد) که در همان آپارتمان زندگی میکند و مورد حمایت مالی زنی مسنتر از خود، "خانم فیلنسون" (نیل) قرار دارد، وارد زندگی هالی میشود. پس از یک مهمانی عجیب و غریب هالی، پل با یک تگزاسی به نام "داک" (ابسن) روبهرو میشود که در پانزده سالگی هالی با او ازدواج کرده بوده است. هالی به پل توضیح میدهد که مدتها پیش این ازدواج فسخ شده است و او کمک میکند تا تگزاسی دل شکسته به خانه و زندگی خودش بازگردد. به زودی پل متوجه میشود که به هالی دلباخته است و به این دختر عجیب و غریب پیشنهاد ازدواج میدهد. اما هالی نمیپذیرد و اعلام میکند که قصد دارد با "خوزه" (ویلالونگا)، میلیونری اهل آمریکای جنوبی، ازدواج کند...