خلاصه داستان:کولی اسمیت ، یک تفنگچی و یک شکارچی فضل است. هنگامی که او ایالات متحده را رهبری می کند ارتش را به اردوگاه Cheyenne برسانید تا یک جنگنده هندی فضایی را به تصرف خود درآورد ، قطار طولانی از حوادث آغاز می شود که در نهایت منجر به "روز خوب مرگ" می شود. گرگ سفید ، فقط یک کودک ، از معدود بازماندگان قتل عام قبیله خود در آن روز است ، و کولی او را به زندگی با خانواده ماکسول می آورد ، جایی که او کاملاً هندی رشد نمی کند ، و نه واقعا سفید ، اما کمی بیش از حد نزدیک به راشل ، دختر ماکسول. کولی اکنون دوباره ظاهر می شود و گروهی از مهاجران سیاهپوست را از جنوب پس از جنگ داخلی هدایت می کند تا زندگی جدیدی را در شهری از خود آغاز کنند - آزادی در قلمرو اوکلاهما ، اولین شهرک سیاه پوستان. گرگ سفید (یا کوربی به عنوان یک نام "سفید") اکنون در کنار مردمش است ، اما همه این قسمت ها در درگیری ها ، خشونت ها ، از دست دادن ها و پیروزی پیرانی دوباره جمع می شوند.